به اقای خزعلی و دیگران.
نمیدانم کدام قطعه از بهشت را نشان این بابا داده اند که زبانش بند امده؟ این متن را هم یحتمل تحت تلقینات نگهبابان ان قطعه 209 بهشت سرائیده اند ، تا انها به مردم نشان داده و بگویند: نترسید نترسید ما همه شما را با هم به بهشت منتقل میکنیم. جا هم الحمدالله داریم. کسی هم تضمین نداده که همه جای بهشت شبیه هم باشد. ولی این ادعا سوالاتی را در بعض اذهان بیمار بوجود میاورد: 1/ اگر اینطور راجع به بهشت تبلیغ کنید به یقین روز به روز از تعداد کسانی که به زعم خودشان برای بدست اوردن قطعه ای ازبهشت حاضر به زدن و کشتن مخالفان بعضیها هستند کم خواهد شد
2/ اگر انجایی که نشان اقازاده خزعلی داده اند بهشت بوده، بر طبق تعلیمات ما ، ایشان باید از لحظه اخراج از بهشت سعی در بازگشت سریع به انجا داشته باشند. راه برگشت به انجا را هم که بلدند. کافیست دوباره سایتشان را راه اندازی کنند و پستهای کاربران را نیز در معرض دید دیگران قرار دهند. عکس العمل ایشان در مورد ان اقامت کوتاه مدت در بهشت! تائیدی بر ادعای
شماره 1 بنده میباشد. تصور کنید افرادی را که تا بحال به قصد قربت و بدست اوردن دل بعضیها و تامین نان و بوقلمون دست به ضرب و شتم وکشتار مردم معترض زده و امروز سفرنامه این اقا را مطالعه کنند. معلوم است که از فردا امرین این در صف بهشت ایستاده ها باید دنبال نفرات جدید بگردند. و یا سلام را مانند سلف کاغذیش تعطیل کرده تا کسی این سفر نامه را نخواند. البته در این زمانه میشود در کنار وعده نسیه بهشت, نقدی هم چیزی به برادران! بماسد
اقای خزعلی باز داری خودت را مهم میبینی و مهم مینمایی. بنده خدا
بهشت را به بها دهند. شما تا وقتی بهشت نرفته بودید که از رانت اقازادگی نهایت استفاده را میبردید و حرفهای شما را هر مادر مرده ای به زبان میاورد زبانش را از حلقومش در میاوردند. به 209 هم که رفتید مطمئنم که باز رانتخوار بوده اید. شما را نه کسی در هنگام دستگیری به مانند ان خانم که لباس از تنش و روسری از سرش انداختند، مورد ضرب و شتم قرار داده و نه در 209 شما را انطور نواخته اند که شهید محسن و دیگران را. بویش میاید که بازجوی محترم با یک فقره چایی شیرین شما را چنان دچار تحول! کرده که همه چیز را به قیمت پوست پیازی فروخته اید و حتی از وبلاگ نویسی نیز توبه فرموده اید.
البته کمی تا اندکی هم حق دارید. در روزگاری که از شما بزرگترها و انها که به مردم وعده ها داده اند ساکتند شما چه بگوئید. در مملکتی که دهها هزار نفر روحانی دارد و دهها نفر از انان اعتبار دنیای شیعه هستند (و همینان به ما اموخته اند که شیعه یعنی عدم سکوت در مقابل ظلم و مبارزه با ظالم) و تک و توک صدایی به اعتراض بلند است و نهایتآ بیانیه ایی صادر میکنند، شما چه بگوئید. در کشوری که مجلسش در راس امور است و نماینده اش را در بهترین مناطق تهران اسکان میدهند و میلیون میلیون پول برای پول پیش خانه و ابتیاع ماشین به حسابش میریزند، معلوم است که نماینده هم نهایتآ به یک نطق نصفه و نیمه که نه سیخ بسوزد و نه ""کباب"" بسنده میکند و شجاعان! کشور شیعی ما نیز برادران مطهری هستند و یا اقای افروغ که هر از چندی نامه ای مینگارند و گله و شکایتی و دیگر هیچ!. کاشکی از میان تمام این تریبون داران ساکت یک انسان با انصاف پیدا شود و به من بگوید که چرا چنین ساکت و بی عمل است و تا چه زمانی چنین خواهد ماند. کاش انسان شجاعی یافت شود که مانند کیهانیها بی رودربایستی حد سکوت و بی عملی را اعلام کند تا ما هم به اشتباه نیافتاده و قدر شناس بزرگان باشیم. اگر یک شیر پاک خورده ای در خود این شرایط را میبیند لطف کرده و بگوید، چند نفر باید کشته شوند تا خونشان برای بزرگان این کشور به اندازه معاون شدن مشایی اهمیت داشته باشد؟ ظلم را با چه میسنجید؟ چقدر ظلم ارزش اقدامی فراتر از نامه سرگشاده دارد؟ اقای کروبی در محیطی که همه ساکتند درامدن صدای شما شاید از نظر بعضیها نهایت دلیری باشد ولی ایا خودتان را نیز ارضا میکند؟ ایا این نامه نگاریها و جنگهای زرگری با کیهانیان تا بحال سودی نیز بحال ایران داشته است؟ چرا چاره ای دگر نمی اندیشید؟ چرا حتی یک مورد "استعفا" از مناسب دولتی و حکومتی در اعتراض به برخورد خارج از عرف و شرع و قانون با مردم بیدفاع هر چند خطاکار و دستگیریهای فله ای و شکنجه و تجاوز و کشتار و دادگاههای نمایشی، دیده و شنیده نشد؟ اگر فردا تعدادی از همین زندانیان بیگناه را در خیابان به دار بیاویزند ایا زمان اعتراض فرا خواهد رسید؟ چرا هیچکدام از هزاران هزار روحانی و هزاران هزار غیر روحانی که دست اندرکار حکومت هستند و یا انها که حکومتی نیستند ولی دسترسی به تریبونی دارند و در ایران و جهان حرفهایشان شنونده ای دارد، رسمآ و با صدای بلند از این اعمال تبری نمیجویند و با ظالم ان نمیکنند که اقای خزعلی سینیور با خلف خود کرد؟ اگر اقایان جان خود را گرانبها تر و عزیزتر از جان مردم عادی نمیدانند، چرا در خانه پنهان شده اند؟ چرا انها که مردم را دور خود جمع کردند امروز در شاه عبدالعظیم و یا میجد جامع بست نمیشینند تا زندانیان حداقل ازاد شوند تا باز هم مردم از جان خویش گذشته و از جان انان محافظت کنند؟ تاریخ ایران بلایای بزرگتر از این حکومت را نیز به خود دیده و در تمامی دورهها حاکمانی بوده اند که جان و مال و ناموس مردم برایشان پشیزی ارزش نداشته و رعیت جزئی از اموال حکام بشمار میامده. اما وقتی که در تاریخ دقیق میشویم بخصوص در تاریخ صد سال گذشته میبینیم که دیگر تاریخ را قدرتمندان نمینویسند و یا فقط قدرتمندان نمینویسند.
کسانی که امروز میتوانند و نمیخواهند،
بدانند که نام انها نیز در تاریخ در کنار زورگویان به ثبت خواهد رسید و نسل اندر نسلشان باید در پیشگاه مردم جوابگوی اعمالشان باشند. خداوند حکومت ابدی را برای پیامبرش نیز نخواست و حکومت دائم به علی و فرزندانش نیز که همگی از نیکانند نرسید. زورگوها نیز نتوانستند تا ابد حاکم بمانند. پس تا دیرتر نشده تکلیف خویش را در مقابل اجتماع روشن کرده و بعد به تکلیف عمل کنید اگر واقعآ شیعه اید.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen